دختران ایرانی نازترین عکسهای ایرانی

عکسهای خفن ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

نازترین عکسهای خارجی

عکس های خارجی

کلیپ عکسهای خفن ایرانی های ایرانی

کلیپهای ایرانی


angel2012

sepide

angel2012

http://angel2012.loxblog.com

looooove poem

به نام عشق

looooove poem

من نه عاشقم ونه محتاج نگاهی که بلرزد بر من ... من خودم هستم و یک حس غریب که به صد عشق وهوس می ارزد.من نه عاشق هستم نه دلداده به گیسوی بلند و نه آلوده به افکار پلید،من به دنبال نگاهی هستم که مرا از پس دیوانگیم میفهمد.و هر کس که می گوید دوستم دارد خیانتگر غمگینی است که آوازش را از دست داده است کاش عشق را زبان سخن می بود... لطفا نظر یادتون نره ممنون میشم

looooove poem

به نام عشق

همیشه اولین و آخرین کلام شعرهایم تو بوده ای
همیشه برایم به معنای واقعی یک عشق بوده ای
گرچه گهگاهی از تو بی وفایی دیده ام اما همیشه برایم باوفا بوده ای
گرچه دلم را میشکنی و اشکم را در می آوری اما تو همیشه برایم یک دنیا بوده ای
صدای آهنگ عشق برایم غم انگیز است ، اما همیشه آن را گوش میکنم
گاهی شنیدن حرفهایت برایم تلخ است ، اما دائم پیش خودم تکرار میکنم
اگر روزی نباشی در کنارم ، برای من همیشه هستی
روزی اگر بروی ، در قلبم همیشه خواهی ماند
اینجا که هستم پر از دلتنگیست، حس نبودنت در کنارم خاطرم را پریشان کرده
اما حس بودنت در قلبم دلتنگی و غم دوری ات را انکار کرده
گاهی وقتی به دوری می اندیشم قلبم میلرزد، نکند که از من سرد شوی، نکند که با کسی دیگر همنشین شوی ، نکند که ما را فراموش کنی و عاشق کسی دیگر شوی…
نباید بیش از این خودم را با این فکرها برنجانم ،عشق خودش پر از درد و رنج است!
خلاصه این را بگویم برایت ، هر زمان که بخواهی میشوم فدایت
اگر تنهایم بگذاری باز هم مینشینم به پایت
همیشه اولین و آخرین کلام شعرهایم تو بوده ای ، میخواهم این شعر اولینش تو باشی و آخرین نداشته باشد

+نوشته شده در شنبه 30 مهر 1390برچسب:,;ساعت5:30;توسط sepide; | |

آغاز بی پایان عشق

آغازی دوباره
آغازی بی پایان
دوستت دارم ... چند نقطه
بی انتهاست این دوست داشتن
بی پایان است این دلبستن
محال است دلکندن
خیال است دل بریدن
چون این آغاز، بی پایان است ، جدایی ؟ نه عزیزم یک خواب و خیال است!
در خواب هم میبینم رویاهای عاشقانه ی با تو بودن را
شیرین است این خواب عاشقی ، چه برسد به لحظه های بیداری
نفسی دوباره
به عشق تو ای همنفس من
یک زندگی دوباره
بی خیال گذشته ها
تویی عشق اول و آخر من
میخواهم این باران، همین باران عشقت، تا ابد در قلبم بباره
اگر زندگی ،همیشه با تو بودن است ، دلم نمیخواهد هیچگاه بمیرم
اگر آن مردن ، از عشق تو مردن است ، دلم میخواهد در همین لحظه فدایت شوم
اگر عشق تلخ است ، شیرین است برایم این تلخی ها
وقتی تو آمدی محو شد در اتاق تاریکم ، آن تنهایی و احساس خستگی ها
وقتی تو آمدی باز شد پنجره ی روشنی ها
دیدم آسمان آبی را ، دیدم مظهر یکرنگی ها را
حس کردم عشق پاکی را ، عاشق شدم ،
دل بستم و مطمئن باش تا آخرش با تو هستم
آغازی دوباره، قلبم دیگر تنها نیست ، با تو جان گرفته است دوباره
آغازی بی پایان ، مرا از غروب عشق نترسان
طلوع عشق ما ، غروبی نخواهد داشت ،
قلب من با تو ، هیچ غمی نخواهد داشت

+نوشته شده در شنبه 30 مهر 1390برچسب:,;ساعت5:28;توسط sepide; | |

به یاد تو که نیستی

همین امروز یا فردا توراازدست خواهم داد

چگونه بگذرم از تو ، بگویم هرچه باداباد

تو خواهی رفت اگرچه دوستم داری

ودر شبهای عمر من گل فانوس می کاری

ومثل پشته ای هیزم که آخر دود خواهد شد

وعمرش هم به این آتش فقط محدود خواهد شد

منم با رفتنت بی شک شوم خاکستری خاموش

که داغ مرگ عشق را به سختی می کشد بر دوش

مسیر چشمهایت را شبی ناگاه گم کردم

چراغی نیست ،راهی نیست...چگونه بی تو برگردم

تو دستم را نمی گیری که از این خاک بر خیزم

به سوی آسمانی که به نام توست بگریزم

همیشه فکر می کردم برایت آرزو هستم

همان یک روزنه نوری که داری پیش رو هستم

+نوشته شده در دو شنبه 18 مهر 1390برچسب:,;ساعت20:17;توسط sepide; | |

از دوست داشتن


امشب از آسمان دیده ی تو،روی شعرم ستاره می بارد

درسکوت سپید کاغذ هاپنجه هایم جرقه می کارد

شعردیوانه تب آلودم، شرمگین از شیار خواسته ها

پیکرش را دو باره می سوزد،عطش جاودان آتشها

آری آغاز دوست داشتن است،گرچه پایان راه ناپیداست

من به پایان دیگرنیندیشم،که همین دوست داشتن زیباست

از سیاهی چرا حذر کردن،شب پر از قطره های الماس است

آنچه از شب به جا می ماند،عطرسکرآور گل یاس است

آه،بگذار گم شوم در تو،کس نیابد ز من نشانه من

روح سوزان آه مرطوبت،بوزد برتن ترانه من

دانی از زندگی چه می خواهم،من تو باشم ،توپای تاسر تو

زندگی گر هزار باره بود،باردیگرتو،بار دیگر تو

آنچه در من نهفته دریاییست، کی توان نهفتنم باشد

با تو زین سهمگین توفانی،کاش یارای گفتنم باشد

بس که لبریزم از تومیخواهم،بدوم در میان صحراها

سربکوبم به سنگ کوهستان، تن بکوبم به موج دریاها

بس که لبریزم از تومیخواهم،چون غباری زخود فرو ریزم

زیر پای تو سر نهم آرام،به سبک سایه ی تو آویزم

آری آغاز دوست داشتن است،گرچه پایان راه ناپیداست

من به پایان دیگرنیندیشم،که همین دوست داشتن زیباست

  فروغ فرخ زاد-تهران -1335

+نوشته شده در یک شنبه 17 مهر 1390برچسب:,;ساعت10:57;توسط sepide; | |

همیشه در قلبمی...

با تو دیگر عشق قصه نیست ، لحظه هایم مثل گذشته سرد نیست
با تو زندگی ام زیر و رو شد ، حال من از این رو به آن رو شد
با تو گذشتم از پلهای تنهایی ، رسیدم به اوج آسمان آبی
عطر تو میدهد به من نفس ، با تو رها شدم از آن قفس
آمدی و گرفتی دستهایم را ، باور ندارم با تو بودن را
میدهد به من هوای عشق نفسهایت ،میدهد به من شوق زندگی گرمی دستهایت
بپذیر که دنیای عاشقانه ما همیشگیست ، عشق در قلب من و تو ماندنیست
هر چه دلم خواست همان شد و اینگونه شد که دلم عاشقت شد
مرا در زیر سایه قلبت جا دادی و همین شد که قلبم به عشقت پناه آورد
آری با تو دیگر عشق قصه نیست ، حقیقت است این روزها و لحظه ها
حقیقت است که دوستت دارم ، حقیقت است که با تو هیچ غمی ندارم
حقیقت است که دنیا را نمیخواهم بی تو ، مگر میشود این زندگی بدون تو؟
در آغوش تو ، محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، میمیریم برای هم ، مینیشنی بر روی پاهای من و میبوسم لبهایت را….
با تو بودن همیشه تکراریست برای تپشهای قلبم ، با تو بودن همیشه تکراریست برای اینکه حس کنم عشق چیست و عاشق تو بودن چه لذتی دارد
چه اتفاق زیبایی بود تو را دیدن ، چه حادثه شیرینی بود تو را داشتن
با تو بودن همین است ، اینکه تا ابد شدی دنیایم ، اینکه تا ابد شدی مرحمی برای قلب تنهایم
قلبی که دیگر با تو تنها نیست ، درهای قلبم دیگر برای کسی باز نیست ، تا همیشه بسته شده بر روی تو ، بمان و بمان ای که تنها عشق من هستی تو

+نوشته شده در شنبه 16 مهر 1390برچسب:,;ساعت17:12;توسط sepide; | |

ای کاش

کاش میشد زندگی همیشه با هم بودن بود
در کنار هم ، با هم ، میساختیم رویای شیرینی که همیشه در سر داشتیم
تو میگفتی از آرزوهایت ، من مینشستم به پای حرفهایت
حس همیشگی من ، همان احساس قلبی تو است
لحظه های ناب من در اعماق قلب مهربان تو است
ساده تر مینویسم ، ساده تر حرف دلم را به تو میگویم تا لحظه هایمان نیز صاف و ساده بگذرد
بیش از هر چیز بودنت مرا آرام میکند، وقتی نگاهم میکنی چشمهایت مرا خوشحال میکند
کاش میشد زندگی همیشه اینگونه بود، نه درد دوری ، نه بی قراری و انتظار
هر زمان نیستی در کنارم، به شنیدن صدایت نیز قانعم، اگر روزی نشنوم صدای گرمت را،احساس بودنت در قلبم همیشه می تابد
می تابد و لحظه هایم را گرم میکند، گاهی دستانم هوس موهای نرمت را میکند
تا تو را نوازش کنم ، تا از قلبت خواهش کنم ، که همیشه با من بماند
بماند و بخواند آواز همیشه ماندن را
کاش میشد زندگی همیشه با هم بودن بود
کاش میشد در کنار هم ، با هم ،به سادگی میگذشتیم از پلهای انتظار…
من و تو با هم یکی شده ایم ، من و تو دو عاشقی شده ایم که به زندگی خواهیم گفت همیشه با همیم!

+نوشته شده در شنبه 16 مهر 1390برچسب:,;ساعت17:10;توسط sepide; | |

کی می خواد مثل تو باشه

 

کی می خواد مثل تو باشه ،مثل تو که بی نظیری

 

مثه تو که با نگاهت ، منو از خودم می گیری

 

کی می خواد مثل تو باشه ،مثل تو که تکیه گاهی

 

تو به داد من رسیدی،توی تردید و سیاهی

 

همه چی از تو شروع شد،همه چی با تو تمومه

 

چرا دنیارو نبینم ، وقتی چشمات روبرومه

 

عشق تو پناه آخر ، واسه قلب نیمه جونه

 

کی می خواد مثل تو باشه ، کی مثه تو مهربونه

 

وقتی که چشای خیسم، دیگه جایی رو نمی دید

 

جزتوهیچ کس تو دنیا، حال وروزمو نفهمید

 

همه چی از تو شروع شد،همه چی با تو تمومه

 

چرا دنیارو نبینم ، وقتی چشمات روبرومه


+نوشته شده در شنبه 16 مهر 1390برچسب:,;ساعت17:6;توسط sepide; | |

خیلی سخته

خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری
 صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوسش نداری
خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی
بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتی
خیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفا
 می سوزونه گاهی قلب و زهر تلخ بعضی حرفا
خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه
 هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمی مونه
خیلی سخته اگر عمر جادوی شعرت تموم شه
نکنه چیزی که ریختی پای عشق اون حروم شه
خیلی سخته اون که می گفت واسه چشات می میره
 بره و دیگه سراغی از تو ونگات نگیره
خیلی سخته تا یه روزی حرفهای اون باورت شه
 نکنه یه روز ندامت راه تلخ آخرت شه
خیلی سخته که عزیزی یه شب عازم سفر شه
تازه فردای همون روز دوست عاشقش خبر شه
 خیلی سخته بی بهونه میوه های کال رو چیدن
 بخدا کم غصه ای نیست چن روزی تو رو ندیدن
 خیلی سخته که دلی رو با نگات دزدیده باشی
 وسط راه اما از عشق یه کمی ترسیده باشی
خیلی سخته که بدونه واسه چیزی نگرانی
از خودت می پرسی یعنی می شه اون بره زمانی؟
خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی
اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی
خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه
بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اون رو ببینه
خیلی سخته که ببینیش توی یک فصل طلایی
 کاش مجازات بدی داشت توی قانون بی وفایی
خیلی سخته که ببینی کسی عاشقیش دروغه
چقدر از گریه اون شب چشم تو سرش شلوغه
خیلی سخته و قشنگه آشنایی زیر بارون
اگه چتر نداشته باشی توی دستا هردوتاشون
 خیلی سخته تا همیشه پای وعده ها نشستن
 چقدر قشنگه اما واسه ی کسی شکستن
 خیلی سخته واسه ی اون بشکنه یه روز غرورت
اون نخواد ولی بمونه همیشه سنگ صبورت
 خیلی سخته بودن تو واسه ی اون بشه عادت
دیگه بوسیدن دستات واسه اون نشه عبادت
 خیلی سخته چشمای تو واسه ی اون کسی خیسه
 که پیام داده یه عمر واسه تو نمی نویسه
 خیلی سخته که دل تو نکنه قصد تلافی
 تا که بین دو پرستو نباشه هیچ اختلافی
خیلی سخته اونکه دیروز تو واسش یه رویا بودی
از یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی
خیلی سخته بری یک شب واسه چیدن ستاره
ولی تا رسیدی اونجا ببینی روز شد دوباره

+نوشته شده در دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:,;ساعت17:9;توسط sepide; | |

وقتی رفتم

هیچکی از رفتن من غصه نخورد
هیچکی با موندن من شاد نشد
وقتی رفتم کسی قلبش نگرفت
بغض هیچ آدمی فریاد نشد

وقتی رفتم کسی غصش نگرفت
وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد
دل من میخواست تلافی بکنه
پس چشه هیچ کسی عاشقم نکرد


وقتی رفتم نه که بارون نگرفت
هوا صاف و خیلی هم آفتابی بود
اگه شب میرفتم و خورشید نبود
آسمون خوب میدونم مهتابی بود

دم رفتن کسی گفت سفر بخیر
که واسم غریب و نا شناخته بود
اما اون وقتی رسید که قلب من
همه آرزوهاشو باخته بود

چهره هیچ کسی پژمرده نبود
گلا اما همه پژمرده بودن
کسائیکه واسشون مهم بودم
همه شاید یه جوری مرده بودن

وقتی رفتم کسی غصش نگرفت
وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد
دل من میخواست تلافی بکنه
پس چشه هیچ کسی عاشقم نکرد

+نوشته شده در یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:,;ساعت12:13;توسط sepide; | |

روزی که می گفتی ......

روزی که می گفتی من با تو می مانم

روزی که دانستی من بی تو می میرم

روزی که با عشقت بستی به زنجیرم

بازنده من بودم این بوده تقدیرم

باور نمی کردم هرگز جدایی را

ان آمدن با عشق این بی وفایی را

عاشق نبودی تو من عاشقت بودم

در قبله گاه عشق بودی تو معبودم

آرام وآسوده در خواب خوش بودی

یک لحظه من بی تو هر گز نیاسودم

عشق تو چون برگی در دست طوفان بود

دل کندن و رفتن پیش تو آسان بود

روزی به من گفتی دیگر نمی مانم

گفتم که می میرم گفتی که می دانم

باور نمی کردم هرگز جدایی را

آن آمدن با عشق این بی وفایی را

+نوشته شده در یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:,;ساعت12:12;توسط sepide; | |

نگاه جان سوز

گاهی دلم نمی خواست تو را ببینم ...اما تو در کنارم بودی و نفسهایت یخ روزهایم را باز می کرد...
گاهی دلم نمی خواست تو را بخوانم...اما تو مثل یک ترانه ی زیبا بر لبم زندگی می کردی...
من در کنار تو بودم بی انکه شور و نوایی داشته باشم...بی انکه بدانم تو از خورشید گرمتری...بی انکه بدانم تو از همه شعرهایی که من از بر کرده ام شنیدنی تری...
من در کنار تو بودم اما نمی دانستم کجا هستم...
نمی دانستم از اسمان و زمین چه می خواهم...
هر شب در دیوان حافظ به دنبال کسی می گشتم که مرا تا دروازه های قیامت ببرد...
من انگار منتظر بودم که کسی بیاید که قلبش زادگاه همه گلها باشد...
وقتی به من نگاه می کردی چشمهایم را می بستم...
وقتی در جاده های خاطره غزل خواندی ایستادم و خاموش ماندم...
مهربانانه امدی...سنگدلانه رفتم.
از شکفتن خواندی...از خزان سرودم.
ناگهان مه همه جا را فرا گرفت...
حرفهایم مرطوب شد و چشمهایت با ابرهای مهاجر رفتند.
شب امد و چراغ ها نیامدند...
ظلمت امد و چشمهایت نیامدند.
شب در دلم چنان خیمه زد که انگار هزاران سال اقامت دارد.
کاش نی ها از جدایی من وتو حکایت می کردند.
اکنون می خواهم دنیا پنجره ای شود و من از قاب ان به افق نگاه کنم و انقدر دعا بخوانم که تو با نخستین خورشید به خانه ام بیایی...
اکنون دوست دارم باغهای زمین را دور بریزم ...انگاه گلهای تازه ای بیافرینم و تقدیم تو کنم...

+نوشته شده در شنبه 2 مهر 1390برچسب:,;ساعت18:27;توسط sepide; | |